هی تصویر خودم را برمیدارم فشار میدهم تویِ این پازل. هی نمیشود، میچرخانم، زور میزنم که بچپانماش تویِ این تصویر. هی نمیشود. حرص میخورم، گریهام میگیرد. هی اعتراض میکنم، هی کلنجار میروم. هی میگویند اصلا این قطعه ی تو مالِ این جعبه پازل نیست، مالِ آن یکی هم نیست. اصلا معلوم نیست از کجا آوردهایاش هی باز زور میزنم. نمیشود. گریهام میگیرد.
No comments:
Post a Comment