Stories of Broken and Unbroken Things
Sunday, March 13, 2011
خواب
نوشتههایم را که نگاه میکنم، تو یک جای آنها هستی. خودت، رد شدنت، پیچ عینکت، نوک جورابت، آه خستگی ات، یا خش خش انگشتهای پایت در مرز خواب و بیداری.
می گویم: خوابی؟
میگویی: آره.
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment