خوب آقای عزیز! اگر یک کم توی صندلی ات لم داده بودی، الان هم من نمایش را با خیال راحت دیده بودم هم تو زنده بودی و داشتی کنار زن چاق قرمز پوش کنارت که هی زیر چشمی نگاهش میکردی زندگی میکردی. خوب میخواهی نگاهش کنی، راست راست نگاه کن، چرا سخت میگیری و چشمهایت را چپ میکنی؟ بعد هم من هم پول داده بودم و بلیط خریده بودم. برای تماشای پس کله تو که پول نداده بودم. برای همین هم جسم سخت را برداشتم و آنقدر توی سرت کوبیدم که بروی پایین. فقط برای همین. ولی تو بعد از برخورد جسم سخت به کله ات نقش زمین شدی و مردی. و من بی هیچ دردسری توانستم صحنه را ببینم که:
مرد بدن بی جان زن را در بازوهای بزرگش جای داده بود. آب از انگشتان ظریف زن میچکید و قایق همچنان دور میشد تا آنسوی مه...
تا آنسوی مه ...
ReplyDelete