یک نفر نشسته توی سرم، یک وری. که سنگین و چاق است. که گنده است. که تخمه میشکند و پوستهایش را تف میکند بیرون. که سیب گاز میزند و سیب خوردنش صدا میدهد. که زیر بغلش را میخاراند. که انگشتهای پایش را تکان تکان میدهد. که ناخن انگشت کوچک دستش را بلند کرده است برای خاراندن گوش. که با همان انگشت پوست سیب را از لای دندانش در میآورد. که آروغی میزند و میگوید: ول معطلی!
راست میگوید..
No comments:
Post a Comment