Sunday, April 10, 2011

کفش‌هایی‌ به نام سم


خاطره حال آدم را بهتر می‌‌کند، الان که به آنها فکر می‌‌کنم. یک کفشهایی داشتیم قهوه‌ای و ظریف بود. ساق بلند داشت. من و کتا اسم آنها را گذاشته بودیم "سم". چون به نظر ما شبیه سم جن بود. بعد هی‌ جن می‌‌شدیم. توی اتوبوس، توی شرکت، توی دانشگاه. بعد یک صدا‌هایی‌ در می‌‌آوردیم که گاهی خودمان هم میترسیدیم. می‌‌گفتیم این صدای جن هاست. اما ترسش یک جور خوبی‌ بود. قلقلک مان می‌‌داد. بعد تر‌ها نمی‌‌دانم چرا این سم‌ها برای پای من کوچک شد. فکر کنم پاهای من همینطور هنوز هم دارند رشد می‌‌کنند. اما یک جفت سم سیاه خریدم که تقریبا شبیه همان قهوه‌ای هاست. الان پنج سال است که می‌‌پوشمشان. ولی‌ به تنهایی‌ نمی‌‌شود جن شد. نمی‌‌شود توی اتوبوس نشست و همانطور که سم‌هایت را جفت کرده‌ای به زن روبرو یی خیره شوی و زوزه جن وار بکشی. یک کارهایی را تنهایی‌ نمی‌شود کرد.

1 comment:

  1. "یک کارهایی را تنهایی‌ نمی‌شود کرد."
    یاد خودم افتادم و کارهایی که دوتایی با خواهرم انجام می دادیم... حالا که اون نیست دلم نمی خواد هیچ کاری انجام بدم، حتی کارایی که تنهایی هم میشه انجامش داد!

    ReplyDelete