Monday, May 16, 2011

توالی پتو‌های تا شده در مکان و زمان

با کتا حرف زدم. گفتم خونه‌ام هنوز خالیه. گفتم هنوز رو پتوهای تا شده می‌‌خوابم. خندیدیم. از توالی پتو‌های تا شده در مکان و زمان. از این که لایه‌های پتوهای زیر و رو با گذشت فصول کم و زیاد میشود. یعنی‌ فصل گرم پتوهای زیر زیاد می‌‌شود و پتوهای رو کم و هر چه هوا سردتر می‌‌شود از لایه‌های پتوهای زیر کم میشود و به پتوهای رو اضافه. یعنی‌ در کلّ تعداد پتوها فرقی‌ نمیکند. گفتم نمی‌‌دونم چرا حال ندارم برم چیزی بخرم. گفتم نمیخواد برم مغازه، همینطور اینترنتی می‌تونم سفارش بدم. گفتم همه چیز رو میارن دم خونه. گفتم یعنی‌ حوصله همون فشار دادن دکمه کیبورد رو ندارم. گفتم همینطور شلم به ضم ش.  گفت برو خرید. گفت کیف داره که. باید می‌‌گفت خجالت بکش. خجالت کشیدم. پا شدم شبانه رفتم دانشگاه. خریدام رو کردم. آمدم بیرون. شب‌های روشن. شبهای خنک. شبهای شفاف. دستم را کردم تو جیبم. از خیابان خالی‌ گذشتم. فکر کردم این شلی به ضم ش کی‌ رخت بر می‌‌بندد از روز‌های من...

1 comment:

  1. من یکی از همین روزها، پیش از اینکه دیر شود، قربون شما می رم. حالا ببین

    ReplyDelete