من میگویم تو مثل قابهای عکس فیلمهای هری پاتری. یعنی این عکس توست که توی قاب گرد و بزرگ آینه اتوبوس تکان میخورد نه انعکاس خود توای راننده اتوبوس که حتا دلت نمیآید توی سرمای ۱۸- آستینهایت را پائین بیاوری و توی این سرزمین ساکت یخبندان قانونمند، هر گاه سوار اتوبوس تو میشوم، آهنگهای سرزمینت را آنچنان بلند پخش میکنی که یک آن فکر میکنم توی یکی از ماتاتوهای نایروبی نشسته ام. من میگویم این عکس توست نه خودت، تو هم بگو باشد. برو میان سرزمین سیاه و داغ و سبز و فقیر خودت و حال زندگی را ببر! عکس توی قاب دارد فرمان را میچرخاند!
No comments:
Post a Comment