Friday, December 21, 2012

داستان روزی که دنیا تمام نشد


می‌خواهم داستان روزی را بنویسم که دنیا تمام نشد.

و هیچ چیز تکانی هم نخورد

حتا لیوان نصفه یی که دیشب روی میز ماند

حتا من

که صبح بیدار شدم و دیدم

که پروانه‌ها هنوز توی دلم بال می‌‌زنند.



1 comment:

  1. اينو خيلی دوست داشتم. به خصوص جمله آخرش رو.

    ReplyDelete